آقا اجازه؟
آقا اجازه! خسته ام از این همه فریب،
از های و هوی مردم این شهر نانجیب.
آقا اجازه! پنجره ها سنگ گشته اند،
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب.
آقا اجازه! باز به من طعنه می زنند
عاشق ندیده های پر از نفرت رقیب
شیرینی وجود مرا تلخ می کنند
فرهاد های کینه پرست پرا از فریب!
آقا اجازه!گندم و حوا بهانه بود،
آدم نمی شویم!بیا ماجرای سیب!
باشد! سکوت می کنم اما خودت ببین
آقا اجازه! منتظرند این همه غریب...
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۰ ساعت 9:57 PM توسط منیب
|