همه ی آرزویم....
همه ی امید من این بود
که به عهد بسته وفا کنی
تو که دست بنده گرفته ای
نبود شها که رها کنی
تو بگو که جویم از این جهان
به کجا نشان تو بی نشان
که بجویمت که ببویمت
که دعا کنی که صدا کنی
تو بیا تبسم هر سحر
تو بیا سپیده ی در سفر
دگر از غمی نبود خبر
چو تو سایه بر سر ما کنی...
+ نوشته شده در یکشنبه ۴ دی ۱۳۹۰ ساعت 7:29 PM توسط زائر
|