خدا منتظر توست


ای غرق عطش! دشت پر از هرم تن توست

خورشید فقط لحظه ای از سوختن توست


هرچند پر از خون شده، از تشنگی اما

خشکیده ترین نقطه ی دنیا دهن توست


این جسم به جز لخته ی خون هیچ ندارد

هرچند که من هم جگرم مثل تن توست


می سوزم و با سوختنم باز صبورم

زیرا که خدا شاهد پرپر زدن توست


چیدم همه اعضای تو را در بغل هم

این تکه ولی مال کجای بدن توست؟


از این همه زخم بدنت ریخته بیرون

این گوشت که آمیخته با پیرهن توست

*               *               *

پرواز کن، اصرار ندارم که بمانی

در عرش خدا منتظر آمدن توست


علی اصغر ذاکری/ نه سال عاشقی