دیروز فراموش کردم موبایلم روهمراه خودم ببرم.

خیلی زود نبودش رو احساس کردم.

اما چاره ای نبود ممکن بود کلاسم دیر بشه، پس بدون موبایل رفتم.

تمام مدت به موبایلم و افرادی که ممکنه بهش زنگ بزنن ،فکر می کردم.

احساس می کردم یه چیزیم کمه، واقعا چنین احساسی داشتم.

توی دانشگاه به همه یادآوری کردم که موبایلم رو همراه خودم نیاوردم و کسی بهش زنگ نزنه...

وقتی رسیدم خونه اولین چیزی که رفتم سراغش موبایلم بود، فقط چند نفر پیام زده بودن و چند تا هم زنگ خورده بود.

.

.

.

ما آدما واقعا آدمای نامردی هستیم،

اینو دیروز با تمام وجودم حس کردم.

منی که این همه از امام زمان دم می زنم، سعی می کنم هر روز براشون دعا بخونم و به یادشون باشم...

من...

من تا حالا نشده تو یه روز اینهمه به امام زمان فکر کنم.

اینهمه کمبودشو احساس کنم.

احساس کنم که یه چیزی کمه، یه چیزی سر جای خودش نیس.

به همه نبودشو یادآوری کنم،

آخه یعنی من موبایلم رو بیشتر از ...

.

.

مولای من...

مولای من ببخش اینهمه تغافل و تجاهل را

ببخش ماء معینم

ببخش...