لبخند رضایتت مرا کافی است
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا نور الله الذی یهتدی به المهتدوندر
خدمت امام رضا علیه السلام نشسته بود و مشغول گفتگو با حضرت بود که جمعی
از اهل بصره برای ورود و دیدار ایشان اذن خواستند. امام به یونس دستور
دادند که به پستوی خانه برود و تا به او اجازه نداده اند بیرون نیاید.
دقایقی
از حضور میهمانان گذشت و صحبت به یونس و فعالیت های او رسید. هر کدام تا
توانستند از یونس بدگویی و گلایه کردند که او بر ضد شما فعالیت دارد و
افکارش انحرافی است و ... . در پاسخ آن ها امام تنها سر به زیر انداختند و
سکوت نمودند...
یونس همه را می شنید اما اجازه نداشت تا بیرون بیاید. قطرات اشک بر صورتش نشست و زانوانش را در بغل گرفت. چه باید می کرد؟؟؟
مدتی
گذشت و میهمانان مرخص شدند. امام یونس را صدا زدند تا بیرون بیاید. یونس
با چشمانی قرمز و صورتی اشک آلود وارد شد. بغض گلویش را گرفته بود...
امام
نگاه پر رافتشان را بر چهره ی غمزده ی یونس دوختند. نگاهی که انگار آب بود
بر دل آتش زده اش... و در همان حال فرمودند: سبب گریه ات چیست؟
سوال
امام یونس را به هق هق انداخت. آقا دیدید چه ها پشت سرم گفتند و مرا بی
جهت متهم ساختند؟ من ... من هر چه کرده ام به نیت دفاع از حریم شما بوده
است
...
...
امام
فرمودند: یونس اگر در یک دست مقداری گِل باشد و در دست دیگر مرواریدی سپید
و همه بگویند آن قطعه گِل مروارید است آیا تو سخنشان را می پذیری؟
یونس گفت: نه آقا. من به چشم خود مروارید را می بینم. چگونه چنین حرفی را باور کنم؟
یونس گفت: نه آقا. من به چشم خود مروارید را می بینم. چگونه چنین حرفی را باور کنم؟
فرمودند: تو هم همین طوری یونس! هنگامی که بر مسیر درست باشی و امامت از تو راضی باشد،حرف مردم به تو ضرری نمی رساند
لبخند رضایت امام برای تو کافی ست...
از بحار الانوار ج2، ص 66، باب 13
به تکرار تمام قطره های باران به لبخند رضایتت محتاجم پدر!
در پناه صاحب الزمان
------------------------------ ----------------
و أكثروا الدّعاء بتعجيل الفرج فإ نّ ذلك فرجكم
+ با تشکر از یک دوست که این مطلب را برای من ایمیل کردند
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۱ ساعت 11:30 AM توسط زائر
|