برای ماء معینم-39
این بهت و حیرت که آرام آرام جایش را به خشم و اندوه و عذاب داده بود.. کم کم قلبم را تنگ کرده بود!
عمدا از تفکر فرار می کردم
عمدا بهانه می آوردم
عمدا.. بی خیال بودم..
و حس دل زدگی و بی محلی، در عمق وجودم ریشه دوانده بود..
طاقت نداشتم
تا بالاخره
برای کسی که خودتان سر راهم قرار دادید، مختصری از شرح پریشان احوالم گفتم..
گفت:
" قُل يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِم لَا تَقنَطُوا مِن رَّحمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِيمُ "( 53-زمر)
وجودم امید یافت
آن شب هم، باز با معبودمان خلوت کردم
باز اشک ریختم..
اما...
کمی سبک تر..
آرام تر...
..
..
سپاس گزارم امام مهربانم
برای آن هایی که کنارم قرار دادید تا همراه غم ها و شادی هایم باشند..
..
..
خداوند با مژده ظهورتان
قلب نازنین شما و اصحابتان را شاد گرداند..
انشاءالله تعالی