برای ماء معینم-74

ماء معینم!

این روزها مشغول بوده ام- یا بهتر بگویم روزهایم را مشغول روزمرگی هایم بوده ام!..

دست نوشتنم به نامه ای روی کاغذ نبود- دفترم گوشه کمد خاک می خورد و من در ذهنم حرف های با شما را مرور می کنم-

هربار می خواهم بروم و دفتر نازنینم را از کمد در بیاورم و انقدر برایتان بنویسم تا نگفته ای نمانده باشد.. اما هربار شاید سستی می کنم تا اینکه حسش می رود و گاهی هم که بازش می کنم تا بنویسم نمی دانم چرا تمام حرف هایم گم می شوند!!

این بار هم تا روحم هنوز در تب و تاب است آمده ام تا مختصر و مفید - به اقتضای مکان- برایتان اینجا بنویسم..

ماجرا از کجا شروع شد؟

نمی دانم- قصه نمی نمی گویم که از یکی بود و یکی نبود برایتان شروع کنم! شما هم که از همه ی بود و نبودها با خبرید...

امشب وقتی با او حرف می زدم، وقتی بازهم نتوانستم دلیل قانع کننده ام را برایش بگویم - که حرفایم را بهانه به حساب نیاورد- دلم به یاد شما افتاد... اینکه چقدر دوست دارم سوم شخصی هم اکنون باشد و برایم باز هم از محبت شما بگوید نسبت به فرزندان خطاکار بگوید برایم شاید اندکی قلب پرتلاطمم به آرامش رسید و کشتی روحم را آرام آرام به ساحل اسودگی کشاند..

چقدر ترسیدم وقتی خودم را لبه ی صخره ای دیدم که هر آن امکان افتادنم بود.. و من با چنگ و دندان - واقعا چنگ و واقعا دندان- و فقط و فقط و فقط به یاری شما خاندان اهل بیت علیهم السلام بازهم بدون هیچ لیاقتی از این پرتگاه فاصله گرفتم...

البته همه ی اینها مال چند ماه گذشته است.. ولی وقتی لبه ی چنین پرتگاهی باشی حتی یک روز هم برایت مثل چند سال می گذرد چه رسد به آن که تو مدت ها با لرز روی آن ایستاده باشی و حتی نگران نسیم های گذرا باشی...

اما شما چه مهربان- چه پدرانه دستم را سخت چسبیدید ...

و من چقدر دوستتان دارم با وجود همه تیرگی هایم

مسیح من، دمی هم بر این دل مرده ام نظری کنید...

می دانم اگر کسی واقعا اهل توکل باشد و کار را به خدای متعال و ولی او واگذار کند و تقوای الهی پیشه سازد به یقین خداوند به ضمانت شما معصومان و خلفایش، دعایش را مستجاب خواهید کرد...

اما همین توکل، همین تقوا توفیقات کمی نیستند! همین ها را هم شما باید بدهید...

وگرنه اگر به من باشد با همه ی ادعاهای فضل و ادب، لگام نفس را رها می کنم که تا هر جا بخواهد مرا هم به دنبالش بکشاند...

اما شما را قسم به مولایمان امیرالمومنین علی بن ابی طالب -که هیچ صراطی مستقیم نیست مگر راه او- دست من را از حبل متین خداوندی جدا نکنید و دعاهایم را به استجابت برسانید که من فقیری هستم که درخانه شما آمده ام

و حضرت امام حسن علیه السلام خود فرمودند: ما خاندانی هستیم که می بخشیم قبل از آنکه از ما درخواست شود چرا که نمی خواهیم شرم درخواست کننده را ببینیم...

و من با گردن کج و کاسه ی گدایی در دست در خانه ی شما آمده ام، سرور و مولا و محبوب من...

تقوا گدایی می کنم، توکل، ایمان و یقین قوی 

و رزق و روزی فراوان


خداوند در ظهورتان تعجیل نماید و قلب نازنینتان را به مژده ظهور شاد کند

عجل الله فرجک


التماس دعا

یاعلی

برای ماء معینم-72

حذف شد

برای ماء معینم-71

ماء معینم!

نمی دانم اسم حال و هوایم را چه بذارم- شاید فقط باید صبربخواهم

صبر

اما هنوز با این بادهای موسمی از سرما می لرزم

نمی دانم

به قول او

وظیفه ما دعاست و اعتماد و توکل

راست می گوید..


یاریم کنید

خدا یار و یاورتان

برای ماء معینم-70

ماء معینم!

دیر به دیر می آیم. اما هروقت می ایم چیزی روی قلبم سنگینی کرده است.

این بار هم آمده ام از او سخن بگویم

اویی که می دانم تا مدتی این نوشته ها را نخواهد خواند. وقتی هم بخواند می پرسد از من:... درباره ی من بود؟

آری درباره ی تو است....



امروز حس کردم شاید برایش کم گذاشتم. این مدتی که هر دو گرفتار مشغله های گاه به گاهمان بودیم..

مجالی نبود برای بیشتر کنارش بودن

راستش را بخواهید، ملاحظه خودش هم هست. که سعی می کنم کمتر با او سخن بگویم. که مبادا مثل گذشته شود و او از تکرار مکررات آزار ببیند.

برای من هم سخت بود. کمتر سراغش آمدن سخت بود خیلی سخت!

ولی خب... عذاب وجدان اذیت شدنش از شیرینی لحظات می کاهد..

و من که خودم را سرزش می کردم که آنطور که باید و شاید بر سر عهد و پیمان نبودم..


مدتی است کمتر حرف می زنم..

و بدتر 

بدتر

مدتی است کمتر حرف می زند...

بهتر بگویم انگار مدتی است حرف هم نمی زند

می ترسم از سکوتش- برای خودم نه!!

برای خودش. این سکوت و این نبودنش

و این حال گاه به گاهش..

این خلوتش با خودش..

نگران می شوم

و هنوز

باخودم فکر می کنم

شاید نباید حرف هایش را گوش می کردم و کمتر از قبل کنارش می بودم..

نمی دانم...


اما شما

پدر مهربان هر دوی ما

می دانید که چقدر به او فکر می کنم و چقدر برایم تحمل ناراحتی هایش سخت است

کسی که حس می کردم انگار خود من است که روبه رویم ایستاده!

حالا هم 

جایگاهش برایم چون همیشه بلند است..


یاریش کنید آقای ما

و دعاهایم در حقش را استجابت نمایید


که من مثل او ندارم....


التماس دعا

یاعلی

برای ماء معینم-69

ماء معینم!


دریابید مرا

دارم

از دست

می رومــــــــــــــ...


برای ماء معینم-68

 ماء معینم!

فهمیده ام که چقدر کم درباره فرزندان امامانم می دانم!

و با همین کم چقدر دوستشان دارم...

به لطف دوستان و با دستان عنایت شما امسال میلاد حضرت علی اکبر، کمی بیشتر از ایشان شنیدم

فهمیدم که :

"امام رضاعلیه السلام فرمودند :هجده جوان هاشمی بودند که خدا مثل و مانندی ونظیری برایشان خلق نفرمود .یکی آنها قمربنی هاشم ودیگری علی اکبراست دیگری پسر مسلم ابن عقیل و پسران دیگر امیرالمومنین و... اما دربین آنها علی اکبر چون خورشیدی میدرخشید و آن هفده جوان هاشمی دیگر خاک پای اورا توتیای چشمانشان میکردند " 1


فهمیدم که:


 "او را از افراد «نارالقری» (آتش روشن‏کن قریه‏ها) می‏خواندند، این از آن جهت بود که: شبهای تاریک در بیابان، آتش برمی‏افروخت، تا اگر درمانده و بینوایی راه را گم کرده و در بیابان سرگردان است، بسوی نور آتش بیاید و مهمان او شود

و در میان اهل‏بیت علیه‏السلام هیچ کسی به این کار نسبت داده نمی‏شد " 2


فهمیدم که:


 "علامهه مجلسي (ره) نقل مي كند: آن حضرت به هر جانب روي مي آورد گروهي را به خاك هلاكت مي افكند، «بقدري از آن لشكر كشت كه از كثرت كشته به شيون آمدند، و روايت شده؛ علي اكبر با آنكه تشنه بود 120نفر را كشت آنگاه نزد پدر بازگشت. دوباره به ميدان آمد و آنقدر جنگيد تا كشته ها به دويست نفر رسيد»." 3



چقدر دوست دارم این شهزاده ی ارباب را



مولای مهربانم!

به حق علی اکبر ارباب

به حق محبتی که اباعبدالله به این جوان بی مانند داشتند

امسال روزی همه ی شیعیانتان - و من...- کربلا کنید



التماس دعا 

یاعلی



 1: از وبلاگ تنهایی خورشید

 2:فرسان الهیجاء، به نقل از ابوالفرج اصفهانی/ از وبلاگ تنهایی خورشید

 3: منتهی الامال 375/1  / از وبلاگ شبه پیمبر

برای ماء معینم-67

ماء معینم!

گفتنی ها را برای خودتان در خلوت گفتم

فقط آمده ام برای رهگذران بگویم که


 شما ای رهگذر و ای همسفر!

دعای شب قبلم را زودتر از آنچه فکر می کردم مستجاب کردند

و از جایی که انتظارش هم نمی رفت دستم را گرفتند

و مرا از چشمه ی عطایای رحمانیشان نوشاندند

نمی دانم چه بگویم

تنها یک کلام

بزرگوار تر از این آقا وجود ندارد

هرکس دارد بیاورد!!!!!

برای ماء معینم-66

ماء معینم!

امروز در راه مسیر که بودم به عادت همیشگی اشعار مرتبت با شما را می شنیدم- که واقعا با همه ی وجودم لذت می برم از شنیدن درباره ی شما خاندان...

اما.. حس کردم چقدر دور شده ام از آن زمان که با شنیدن شاید همین اشعار، اشک از گوشه ی چشمانم سرازیز می شد...

و چقدر دلتنگ آن شبی هستم که زیر آسمان باز هم همین شعر را می شنیدم و به ستاره های شب می نگریستم و به درختان

و به این می اندیشیدم که همه این ها به یمن وجود شماست، و ستاره ها اگر زیبایی دارند وام دار طاووس بهشتیانند و لابد همین صداهای شنیدنی و ناشنیدنی شب هم تسبیح موجودات است خدایمان را...


دلم برای آن روزها و تپش های قلب و چشمان پر از شوق تنگ شده...


آقا جانم!

از خودتان می خواهم که محبتتان را در دلم روز افزون نمایید و از دریای کرامت بی حد و حصرتان مرا هم بهره ای بچشانید...

مرا توفیق خدمتگزاری آستانتان دهید و هم مطالعه درباره خودتان...


و در آخر مرا مصداق این حدیث مولایم بفرمایید

غیبت عین مشاهده...


التماس دعا

دعاگویتانم 

یاعلی


امام سجاد عليه السلام فرمودند:
 آنگاه غيبت ولى خدا طولانى خواهد شد؛
او دوازدهمين از اوصياى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه پس از اوست.
اى ابا خالد! مردم زمان غيبت آن امام كه معتقد به امامت و منتظر ظهور او هستند
از مردم هر زمانى برترند..
زيرا خداى تعالى عقل و فهم و معرفتى به آنها عطا فرموده است كه
غيبت نزد آنان به منزله مشاهده است
و آنان را در آن زمان به مانند مجاهدين پيش روى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
كه با شمشير به جهاد برخاسته ‏اند قرار داده است.

برای ماء معینم-65

ماء معینم!

دلم گرفته است.... به وسعت رعد وبرقی که دیشب آسمان را لرزاند... نمی دانم این حس غریب چیست که در وجودم افتاده... اما هرچه هست دارد وجودش را به رخم می کشد...

هرچند من پر از این احساسات غریبم...

دلم نیامد نیایم و جای دیگر بروم...

ماء معین خانه ی من است.. و شما که صاحب این خانه اید...

و من مهمانی هستم که به کرم صاحب خانه چشم دوخته و دل سپرده ام..


یاریم کنید

و بیش از همیشه از کرم و بخششتان بمن بچشانید

که شمایید کریم باولاد الاکرام

و مامور بضیافة والاجارة

فاضفنی و اجرنی...


یاعلی

برای ماء معینم-64

فقط اومدم یه جمله بگم


دوستتون دارم

دوستتون دارم

دوستتـــــــــــــــــــــــــون دارم

 

جعلنی الله فداک یا صاحبی

برای ماء معینم-63

ماء معینم!

خودم هم منتظر خبرش بودم- او هم گه گاهی سوال پشت پرده ی سکوتم  را از خودم می پرسید...

و من مثل همین مدت شاید نه چندان کوتاه یک نمی دانم تحویلش میدادم..

..

امروز اما بالاخره فهمیدم-

از فهمیدنش خوشحال شدم

اما اولش برای خودم ناگهان حس کردم یکباره پشتم خالی شد!

یکباره دلم ریخت!

و بعد به خود نهیب زدم که این فکرهای بیخود را بریز دور!!

خدا که هست!

توکلت به خدا!!

درست است

دست نیاز به درگاه خدایمان بردم

که دستم را بگیر و یاریم کن

که قدرتم ببخش.. که برایم.............


مولای مهربانم

دعایم کنید

و برایم بازهم پدری کنید..

که جز شما هیچ ندارم....


المستغاث بک یا صاحب الزمان


التماس دعا

یاعلی

برای ماء معینم-61

ماء معینم!

نمی خوام یه چیز خوب بدست بیارم و یه چیز خوب تر از دست بدم

نمی خوام این امکاناتم از بین بره- این روزی گرفته شه....

بابا جانم!

به خدا قسم که من نمی خوام طبقه بندی خوب ها و بدها کنم

ولی .. ولی ... 

من دلیل دارم برای حرفام- برای خوسته هام- برای دعاهام...

میگه بمن تو اشتباه کردی که دلایلت رو گفتی بخاطر حساسیتشون

ولی مگه همیشه نمی گن باید به اونا بگید؟

پس چی کار کنم؟ من چی کار کنم؟.....

تو این استرس و پریشونی چی کار کنم؟

....

حالا که گفتم و تموم شد

می دونم باید مودب تر و محترمانه تر حرف میزدم اما.. نشد

معذرت میخوام امام خوبم


محبوبم!

به خدا گفتم- از شما که پنهان نیست ولی بازهم براتون میگم که  اگر اینطور می خوام - به خود خدا قسم-

برای اینه که بیشتر بتونم خدمتگزار آستانشون باشم-

و خودم بیشتر در این راه بیاموزم-

و توفیقات از این دست بیشتر به این سبب نصیبم بشه..


یاریم کنید مولای من

خواهش میکنم آقاجان

خواهش میکنم

که دعاهام رو مستجاب کنید

و ..........


المتسغاث بک یا صاحب الزمان

خدا دعاهای ظهورتان را مستجاب نماید

برای ماء معینم-60

ماء معینم!

این روزها هی اضطراب میگیرم..

هی نگران می شوم...

هی..

هرچند با دیدن نشانه ها توکل است که افزایش می یابد و هرچند من 1000بار خدایمان را شاکرم بخاطر نعمت و نظر لطفش برمن..

اما بازهم دست نیازم به آستان پدریتان آویخته است

و پای رفتن یارای مدد دستانتان..

یاریم کنید

و راهم را هموار نمایید

چرا که

                                                       "ید الله فوق ایدیهم"

دست خدا بالا از دست های دیگر است

و شمایی که دست خدایی دارید


التماس دعا


خدایمان نگهدارتان

برای ماء معینم-59

ماء معینم!

گاهی...

یاد...

------------------------

همان که گفتم دست دراز کردم برای چیدن خرمالوی روی درخت... همان که فکر می کردم شاید بشود چیدش..

یاد آن روز می افتم

و این اواخر شاید بیشتر- یا شاید هم... نمی دانم!

تکلیفم افکارم هنوز با خودم مشخص نیست!!


امشب هم فکر می کردم شاید اگر اینطور نمیشد- اگر همانطور که شنیدم عمل می کردند

اگر  اگر اگر...

الان من نمانده بودم و خرمالوی که هنوز گاهی میبینم که روی درخت است...



فکرم را آرام کنید

آنقدر آرام که تمام شود این ها...


شرمنده لطف و دعاهایتان

سپاسگزار وجودتان

بابای مهربان

برای ماء معینم-58

ماء معینم!

گاهی که به گذشته دیگران و آینده هر دوتایمان فکر میکنم..

اینکه چه کسی درست است؟

من که فکر می کنم نباید اینقدر سخت گرفت و شاید سهم عظیمش توکل است

یا آن ها که می گویند ریز به ریز و جز به جز باید پرسید و کنار هم گذاشت و خلاصه پس از سلسه مراتب ها نتیجه گرفت؟...


نمی دانم

گرچه سر آخر برای هر دویمان می گویند " هندوانه در بسته است"

اما نمی دانم که هندوانه من محل شک ٍ بیشتر دارد یا هندوانه آن ها یا شاید.. هردو!!


اما اطرافم چندین نفر دیده ام که این همه سختگیری نکرده اند و الان حداقل تا الان که ضرر نکرده اند!

نمی دانم-

یاری ام کنید

که درست فکر کنم-

درست عمل کنم-

که درست........


التمستغاث بک یا صاحب الزمان


التماس دعا

دعا گویم

یاعلی

برای ماء معینم-57

ماء معینم!

می خواهم برایتان بنویسم

برایتان بگویم..

اما

اینبار اینجا جایش نیست

می آیم و برایتان خصوصی می نویسم..

اگر اذن سخن دهیدم


التماس دعا

یاعلی

برای ماء معینم-56

گاهی می ترسم از اینجا برایتان نوشتن...

مثل الان...

هرچند پشت پرده می گویم

شما باید بدانید

که میدانید

..

..

برای دیگران

..

بماند

برای ماء معینم-55

مولای من 

دراین چهار دیواری که من هرچی خستگی- هرچه دل شکستگی- هرچه امید دارم

همه را در آن می گذارم

نشسته ام..

و همه و همه ی امیدهایم را مرور می کنم

به دستان شما چشم دوخته ام و قلب لرزانم را به نگاهی از جانب شما رام می کنم

که تنفس من به گردش مژگانتان بسته است و طپش های قلب من به گرمی نگاهتان..

کاش مجالی بود که دستتان می بوسیدم و برایتان- در کنارتان- سختی همه روزهایی که گذشت را می کفتم

می گفتم شب که میشود انگار غم همه ی عالم بر سینه ام سنگینی می کند

می گفتم گاهی آنقدر در خود مچاله می شوم که پیچ و تاب خوردن جنین را می مانم

می گفتم که اشک گاهی تنفسم را به شماره می اندازد

اما...

می دانم- من بودم که لایق نبودم

ور نه چه بسا شاید حضرتتان چشم به راه امدنم..

اما آنچنان که بزرگان و پدرانمان به ما آموخته اند- با همه ی گناهان- با همه روسیاهی

با هرچه هست

بازهم باید از خودتان خواست 

از خودتان طلب کرد

و دست به دامان پر عطوفت شما یازید

با هرچه هست

بازهم باید از خودتان خواست

از خودتان طلب کرد

و دست به دامان پر عطوفت شما یازید

پدرم!

چشم به راه عطوفت پدرانه تان دوخته ام

فرزند کوچتان

            .........

برای ماء معینم-54

ماء معینم!

و باز من و قصه خرمالوهای بر درخت
و انتظار رسیدن سهم من...



التماس دعا

برای ماء معینم-53

ماء معینم!

سلام و درود همیشگی خداوند بر شما باد

میلاد مادرتون رو بهتون تبریک می گم***



 چه کنم که باید در چنین روزی باز هم از خودم درد دل کنم..

از شما که پنهان نیست

این روزها باز هم هوای ابری و نیمه بارانی دارم..

اشک می آید از چشم هایم...

آقا جون..

حتی الان هم که برایتان اینجا می نویسم اشک صفحه را تار کرده...

آقا جان

جان مادرتان گرهی از کارم بگشایید..

دیگر تاب و تحمل سخت دشوار شده..

نمی توانم بهتر بگویم..

گفتنی نیست اینجا...

من از این طرف اشک می ریزم- او از طرفی دیگر

محبوب بی همتا

دعای او را پیش از من اجابت کنید...


آه.....

دلم گرفته است...

چه بگویم که تو خود با خبری از راز...


خدا دعای ظهورتان را اجابت نماید

التماس دعا

یاعلی

برای ماء معینم-52

ماء معینم!

نوشتن برای شما چیز دیگری است...

حتی از میان هیاهوی همه ی همراهی ها، حتی در کنار دل خوشی به همه محبت ها، حتی در عمق دوستی های ارزشمند

 راز گفتن برای شما چیز دیگریست...


دیروز اخوی رفت به دیدار امام رئوف..

خوشا به سعادتش..

من اما هنوز بین هجمه دوری از شما خاندان کرم مانده ام!

درد کربلا به کنار

حالا مشهد هم ماجرایی شده است....


بگذریم

همه چیز را نه می توان اینجا نوشت و نه حتی در خلوت برایتان باز گفت

نه آنکه نشود یا شما همراهم نباشید یا درد دل هایم را نشوید و پاسخ ندهید

گاهی شرم مانع از سخن می شود...

و من..

منِ دیشب همینطور بود

برای دیشبم دعا کنید

برای منی که به سختی دور می کنم این سختی را

منی که بعد از ماه ها تازه دارم یاد میگیرم چطور عمل کنم- 

اما چیزی که باز هم می آزاردم، عمل کرد ناقصم است... دست و پا شکسته و سینه خیز می روم گه گاه

اما...

خود توانی دهیدم..

و ثباتی در قدمم

چرا که می خواهم برای شما متقی باشم

به قصد یاری شما تقوا پیشه سازم- که از خود باید شروع کرد برای یاریتان

و من اگر به قصد شما حرکت کنم دست خدا به همراهم است

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُركُم وَيُثَبِّت أَقدَامَكُم (سوره محمد آیه 8)

اگر خدا را یاری کنید شما را یاری می کند و ثابت قدم می داردتان


پس ای مولا و ای عزیز

یاریم کنید که به توفیق یاریتان دست یابم به تقوا...


آقای من

به جز دست های  مهربانتان هیچ پشت و پناهی ندارم

و جز نگاه پر عطوفتتان، نه امیدی به حیات


دوستتان دارم

با تک تک ذرات وجودم


خداوند دعای ظهورتان را اجابت نماید

التماس دعا

یاعلی


برای ماء معینم-51

ماء معینم!

باخودم می گویم مگر نمی خواستی با تو حرف بزنند؟

بیا این هم حرف!

مگر نمی گفتی تنها یک جمله به من بگویید که آرام شوم؟

بیا این هم جمله!

مگر نمی گفتی بگویید به من بگویید چه کنم؟

بیا این هم راه کار!


"در کاری که وقتش نرسیده عجله نکن.."

عجله نکن..

عجله نکن..

عجله نکن!



یاریم کنید مولای مهربانم

خداوند یار و نگهبانتان

برای ماء معینم-50

ماء معینم!

همین که همان حال همیشگی داشت می آمد و من انگار که عادت کرده باشم به مقدمه اش چشم دوخته بودم..

که باز یاد همان حدیثی افتادم که صبح گفتم...

گفتم: در کارهایی که وقتش نرسیده عجله نکن!!

از ذهنم گذشت که شاید اگر مولام- شما- هم باهم حرف بزنید همینو بهم میگید....


کمی آرام گرفتم..

بعد فکر کردم چقدر شما تنهایید...

همیشه برای مشکلاتمان سراغتان می آییم- غافل از اینکه شما تنهایید و سختی می کشید

کاش کمی هم برای شما نگران باشیم

برای شما دعا کنیم

برای شما...

گریه کنیم...


توفیق دعا برای خودتان عنایتم کنید

التماس دعا

خدانگهدارتان



بعد نوشت:

در این لحظات بارانی...

اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی ابائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة

ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا

برای ماء معینم-49

ماء معینم!

این روزها مدام حدیثی جلوی چشمانم می آید:

امیرالمومنین علی علیه السلام:
از عجله در كارهايي كه وقتش نرسيده،
يا سهل انگاري در اموري كه انجامش ممكن شده،

يا لجبازي در چيزي كه نامعلوم است،
يا سستي در آنچه كه روشن است بر حذر باش...


برای من اما عجله در کارهایی که وقتش نرسیده و سهل انگاری در اموری که انجامش ممکن شده،

شاید بیش از همه ی موارد باشد...

منی که برای تعجیل در کارم بارها بی تابی کرده ام

بارها به شدت گریسته ام

بارها قلبم خسته ام را به نظاره نشسته ام....


و بارها برای همین تعجیل در کارهایی که توفیقم عنایت نموده اید سهل انگار بوده ام..

و انگار این سخن پدرتان - و مولا و امیرمان- در ورای قرن ها برای من است...

منی که هنوز که هنوز است........


یا صاحب الزمان!

می دانم بد کرده ام.. هرچند همه ی تقصیرات برای من نبود- روح و ظرف من آنقدر ها بزرگ نیست...

اما شما ای بهترین آقای دنیا

ای مهربان ترین پدر انسان ها

این محبوب ترین عزیز من

شمائید و تنها شمائید که هم می توانید ظرف عمیق ترم عنایت کنید و هم توفیقی بیش از بیش 

مرحمت نمایید و هم گره از کارم بگشایید...

چرا که به یقین می دانم

به یمنه رزق الوری....


چشم به راه محبت بی نهاییتان


دعاگوی فرجتان

التماس دعا

یاعلی

برای ماء معینم-48

یه دنیا حرف تو دلمه

اصلا می خواستم امشب بیام اینجا یه مختصر و تو دفترم مفصل تر براتون بگم...

از همه چی......

اما همه وجودمو سکوت گرفته...

فقط برام دعا کنین...

خواهش می کنم بابا...

دعام کنین.......


المستغاث بک یا صاحب الزمان

برای ماء معینم-47

ماء معینم!

عاشق آن جا هستم- با همه وجودم...

اما گاهی آدم ها را که میبینم قلبم می گیرد... آدمهایی که برتری شان در چشمانم مثل آفتاب می درخشد..

و من که روحی نازک دارم و اشک همنشین صمیمی چشم هایم است....

نمی دانم چه بگویم..

مولای خوبم

امشب آمده ام درد دل کنم

درد دلهایی که برایتان آشناست... که هم مرا دیده اید هم دلم را هم دردهایم را......

باز هم برای شما آمده ام بگویم...

فدایتان گردم کجای دنیا هستید امشب؟

شاید کنار ارباب...... شاید بازهم زائر شش گوشه اید.....


مولا

قلبم گرفت از این همه احساسی که چون باز شکاری یک دفعه همه وجودم را پر می کند..

قلبم گرفت از تنهایی قدم هایی که در کوچه راه می رود..

قلبم گرفت از نگاهی که در نی نی چشم هایش برق شوق نیست...

چه بگویم که تو خود                    با خبری از هر راز....

نمی دانم امشب باید بابا صدایتان کنم-یا مادر- یا ارباب- یا مولا- یا رفیق- یا برادر یا...

آن هم وقتی همه اینها را باهم هستید..

آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری

و من به همه این ها در آن واحد نیازمندم..


امام رئوف و مهربانم!

گفتید "هیچ خبری از شما بر ما پوشیده نیست"

پس این گفته ی شما -که مثالی است از احادیث زیاد در این باب از تمامی ائمه ی هدی علیهم السلام- یعنی مرا هم اکنون می بیند-

هم اکنون می شنوید-

هم اکنون حس می کنید-

و من..

هم اکنون نیازمند محبت و آغوش پدرانه تان هستم....

در آرزوی یک جمله کوتاه " فرزندم گریه نکن"

چند کلمه ساده ی " صبور باش"

نه حتی اگر اینها هم نه، یک نگاه محبت آمیز...

می دانم توقعم زیاد است... اما ببخش و محبت به روسیاهان در خاندانتان موروثی است..

آه..

جز شما و خدا کیست که پاسخی بر قلب و جان بی قرارم دهد؟

کیست که اشک چشم هایم را به سر انگشت محبت بگیرد؟

کیست که روح بی قرارم را به وعده ی شیرینی آرام سازد؟..

من که جز شما کسی ندارم!

بارها گفته که یتیمی بیش نیستم که پدر گم کرده ام!

و پدری که شما باشید از دوری اش باید مرد!!

و من چه ناسپاس و غافلم که حتی برایتان تب نمی کنم!!

.....


مولاجانم!

عزیز دلم

تو را به خدا دست نیازم را بگیرید...

و مرا از سفره ی عطایای رحمانیتان بهره مند گردانید....

چشم به راه و منتظرم

توکل بر خدا


خداوند با مژده ظهور غم چشمهایتان را بزداید...


المستغاث بک یا صاحب الزمان..

التماس دعا

یا علی

برای ماء معینم-45

ماء معینم!

بارها می خواستم بیایم و بنویسم اما نمی شد...

حالا آمده ام ونمی دانم حرف هایی که در گلویم مانده بود را بگویم یا بغض ها و اشک هایی که هم اکنون جاریست ر ا شرح دهم........


نمی دانم چه بگویم!

حرف هایم هم دیگر روی کاغذ نمی آید

من اما جای همه حروف اشک می ریزم...

اشک می ریزم..

اشک..

..


المستغاث بک یا صاحب الزمان

المستغاث بک یا مولای

یا ابا صالح المهدی

ادرکنی

ولا تهلکنی

برای ماء معینم-44

ماء معینم!

مدتی بود می شناختمشان.. به چهره شاید نه اما بارها به منزلشان رفته بودم.. زیاد اهل روضه و دعا بودند...

چندین بار چهره مردی کامل سن را دیدم نمیدانستم صاحب خانه است یا نه..

اما احتمالا خودش بود....


در اتاقش بسته بود- صدای پسری می آمد نوجوان..

با خودم گفتم لابد پسر صاحب خانه است..


خبر آوردند بمب گذاری شده

در راه حرم..

خبر آوردند آن مرد و خدمتگزار امام عصر عج و یکی از پسرانش...

خبر آورند دو پسر دیگرش هم مجروحند...

خبر مرگ..


..

..

..


مولای من!

ساعت ها طول کشید تا بتوانم این شک بزرگ و این غم را هضم کنم....

اولش که شنیدم باور نمی کردم حقیقت داشته باشد.. شاید تشابه اسمی.. یا مثلا اشتباه ناقل.. یا هرچیزی به غیر از این..

اما عین حقیقت بود....

..


چهره ی مرد مدام جلوی چشمانم...

صدای پسری که در مقدمه جوانی شاید امروز جانی در تن ندارد... یا زخم حاصل از شوق زیارت ارباب بر جان..

در گوشم طنین افکن...


اشک پشت پلک هایم بود.. مهمان در خانه بود و من آنقدر آشفته که با روحی بهت زده، تا مدتی هیچ کاری را درست انجام نمیدادم............


نمیدانم...

شاید تاثیر این ماجرای ناگهانی بود یانه...

نشسته بودم با کیف پول پر از اسکناس عید در دستانم...

- عیدی که شیرنی اش همان شب اول آب شد......-

فکر مردنم..

حساب بدهی ها به دیگران..

...

...

شاید من هم فردا..


دلم از غربت مولایم امیرمومنان سوخت... که کینه و بغض این نامردمان هنوز در پی تیشه به ریشه زدن تشیع است..

با مزخرفات و یاوه گویی هایشان نشد هم باکی نیست!! می کشند!!

الا لعنة الله علی القوم الظالمین..


دلم برای شما سوخت امام زمانم...

شمایی که چقدر رنج می کشید از این همه ستم و ظلم..

چه اندوهی است در قلبتان از این شیعه کشی ها..

چه حزنی است در جانتان از این زندان غیبت...

لعنت جاودان خداوند بر وهابیت و دشمنان اهل بیت علیهم السلام


خداوند بامژده ظهور قلبتان را شاد نماید انشاالله....

برای ماء معینم-43

    ماء معینم


    شبیه کسی شده ام که در اثر تجارب شخصی، علائم مشابه دیگران را تشخیص میدهد..


    طبیب نه


    که طبیب کسی است که دردهای دیگران را دوا می کند


    اما چگونه کسی دردی از دیگری دوا کند وقتی خودش هنوز..


    ..



    به کسی نمی توانم بگویم این حرف ها را-


    دیگران یا اساسا درک نمی کنند 


    یا بیش از حد سوال می پرسند


    اما چه جای گله؟!


    وقتی با کسی دردل می کنی باید انتظار حرف هایش را هم داشته باشی


    و اگر مراد از سخن گفتن تنها شنیدن صامت وبدون هیچ حرفی بود که گربه های خیابان و کبوتران روی نرده ها هم شنونده بودند!!


    بگذریم..

    ..


    آمده ام برای شمایی بگویم که عالم به اسرار ها و مکنونات قلبی ام هستید


    همان پدر مهربان و رفیق دلسوزی که هر لحظه کنارمان است


    و جوابم می دهید، به منی که سخت محتاج شنیدن پاسخی هستم


    هرچند  لایق شنیدن صدایتان نباشم ... -


    همان که اگر گرهی قرار به باز شدنش باشد 


    تنها و تنها به دست با کفایت او گشوده خواهد شد


    به خواست خدای متعال



    اشک هایی هست که گاه پشت لبخند ها پنهان می شود..


    اندوه هایی که گفتنی نیستهرچند کم کم که بگذرد دیگران هم یک به یک، به تناسب شرایط گاه تجربه خواهند کرد..


    این وسط تو میدانی جمله هایی که برای مقدمه می گویند و حرف هایی که در چند جمله کوتاه خلاصه می شوند، چه عمقی دارند..


    به بلندی روزهای............


    علائمی مشابه......


    من او را آرام می کنم

    او مرا..


    و هر دو گاهی در بیقراری و سکوت این چهار دیواری مچاله می شویم..


    مولای من


    آرامش کنید به آرامشی که خداوند وعده داده


    و پدری کنید در حقمان مثل همیشه


     

    که باز هم دست نیاز بر در خانه شما آورده ایم


    یا من اسمه دواء و ذکره شفاء


     

    خداوند دعای ظهورتان را اجابت نماید

    التماس دعا

    یاعلی

     

برای ماء معینم-42

ماء معینم!

 

گر بر دل دنیا


جای تو خالی بود


تصویر ماه عشق


نقشی خیالی بود


گر بردل مهتاب


نور تو می تابید


هرگز دل شب ها


چشمی نمی خوابید


از روی دل جویت


و از شام گیسویت


نتوان سخن گفتن


حتی ز ابرویت


هر روز چونان مهر


بر سینه می تابی


بر قلب خاموشم


شب ها تو مهتابی


دنیا و ما فیها


ذکر تو را گویند


هر کس تو را خواهد


دست از جهان شوید


اسرار قلبم را


تنها تو می دانی


از هرچه می گویم


تو برتر از آنی


عمری تو را خواندم


شامم سحر کردم


با یاد تو هرشب


مه را نظر کردم


خواهم شوم خاری


اندر گلستانت


رحمی نما ای گل


دستم به دامانت