برای ماء معینم-74

ماء معینم!

این روزها مشغول بوده ام- یا بهتر بگویم روزهایم را مشغول روزمرگی هایم بوده ام!..

دست نوشتنم به نامه ای روی کاغذ نبود- دفترم گوشه کمد خاک می خورد و من در ذهنم حرف های با شما را مرور می کنم-

هربار می خواهم بروم و دفتر نازنینم را از کمد در بیاورم و انقدر برایتان بنویسم تا نگفته ای نمانده باشد.. اما هربار شاید سستی می کنم تا اینکه حسش می رود و گاهی هم که بازش می کنم تا بنویسم نمی دانم چرا تمام حرف هایم گم می شوند!!

این بار هم تا روحم هنوز در تب و تاب است آمده ام تا مختصر و مفید - به اقتضای مکان- برایتان اینجا بنویسم..

ماجرا از کجا شروع شد؟

نمی دانم- قصه نمی نمی گویم که از یکی بود و یکی نبود برایتان شروع کنم! شما هم که از همه ی بود و نبودها با خبرید...

امشب وقتی با او حرف می زدم، وقتی بازهم نتوانستم دلیل قانع کننده ام را برایش بگویم - که حرفایم را بهانه به حساب نیاورد- دلم به یاد شما افتاد... اینکه چقدر دوست دارم سوم شخصی هم اکنون باشد و برایم باز هم از محبت شما بگوید نسبت به فرزندان خطاکار بگوید برایم شاید اندکی قلب پرتلاطمم به آرامش رسید و کشتی روحم را آرام آرام به ساحل اسودگی کشاند..

چقدر ترسیدم وقتی خودم را لبه ی صخره ای دیدم که هر آن امکان افتادنم بود.. و من با چنگ و دندان - واقعا چنگ و واقعا دندان- و فقط و فقط و فقط به یاری شما خاندان اهل بیت علیهم السلام بازهم بدون هیچ لیاقتی از این پرتگاه فاصله گرفتم...

البته همه ی اینها مال چند ماه گذشته است.. ولی وقتی لبه ی چنین پرتگاهی باشی حتی یک روز هم برایت مثل چند سال می گذرد چه رسد به آن که تو مدت ها با لرز روی آن ایستاده باشی و حتی نگران نسیم های گذرا باشی...

اما شما چه مهربان- چه پدرانه دستم را سخت چسبیدید ...

و من چقدر دوستتان دارم با وجود همه تیرگی هایم

مسیح من، دمی هم بر این دل مرده ام نظری کنید...

می دانم اگر کسی واقعا اهل توکل باشد و کار را به خدای متعال و ولی او واگذار کند و تقوای الهی پیشه سازد به یقین خداوند به ضمانت شما معصومان و خلفایش، دعایش را مستجاب خواهید کرد...

اما همین توکل، همین تقوا توفیقات کمی نیستند! همین ها را هم شما باید بدهید...

وگرنه اگر به من باشد با همه ی ادعاهای فضل و ادب، لگام نفس را رها می کنم که تا هر جا بخواهد مرا هم به دنبالش بکشاند...

اما شما را قسم به مولایمان امیرالمومنین علی بن ابی طالب -که هیچ صراطی مستقیم نیست مگر راه او- دست من را از حبل متین خداوندی جدا نکنید و دعاهایم را به استجابت برسانید که من فقیری هستم که درخانه شما آمده ام

و حضرت امام حسن علیه السلام خود فرمودند: ما خاندانی هستیم که می بخشیم قبل از آنکه از ما درخواست شود چرا که نمی خواهیم شرم درخواست کننده را ببینیم...

و من با گردن کج و کاسه ی گدایی در دست در خانه ی شما آمده ام، سرور و مولا و محبوب من...

تقوا گدایی می کنم، توکل، ایمان و یقین قوی 

و رزق و روزی فراوان


خداوند در ظهورتان تعجیل نماید و قلب نازنینتان را به مژده ظهور شاد کند

عجل الله فرجک


التماس دعا

یاعلی

برای ماء معینم-68

 ماء معینم!

فهمیده ام که چقدر کم درباره فرزندان امامانم می دانم!

و با همین کم چقدر دوستشان دارم...

به لطف دوستان و با دستان عنایت شما امسال میلاد حضرت علی اکبر، کمی بیشتر از ایشان شنیدم

فهمیدم که :

"امام رضاعلیه السلام فرمودند :هجده جوان هاشمی بودند که خدا مثل و مانندی ونظیری برایشان خلق نفرمود .یکی آنها قمربنی هاشم ودیگری علی اکبراست دیگری پسر مسلم ابن عقیل و پسران دیگر امیرالمومنین و... اما دربین آنها علی اکبر چون خورشیدی میدرخشید و آن هفده جوان هاشمی دیگر خاک پای اورا توتیای چشمانشان میکردند " 1


فهمیدم که:


 "او را از افراد «نارالقری» (آتش روشن‏کن قریه‏ها) می‏خواندند، این از آن جهت بود که: شبهای تاریک در بیابان، آتش برمی‏افروخت، تا اگر درمانده و بینوایی راه را گم کرده و در بیابان سرگردان است، بسوی نور آتش بیاید و مهمان او شود

و در میان اهل‏بیت علیه‏السلام هیچ کسی به این کار نسبت داده نمی‏شد " 2


فهمیدم که:


 "علامهه مجلسي (ره) نقل مي كند: آن حضرت به هر جانب روي مي آورد گروهي را به خاك هلاكت مي افكند، «بقدري از آن لشكر كشت كه از كثرت كشته به شيون آمدند، و روايت شده؛ علي اكبر با آنكه تشنه بود 120نفر را كشت آنگاه نزد پدر بازگشت. دوباره به ميدان آمد و آنقدر جنگيد تا كشته ها به دويست نفر رسيد»." 3



چقدر دوست دارم این شهزاده ی ارباب را



مولای مهربانم!

به حق علی اکبر ارباب

به حق محبتی که اباعبدالله به این جوان بی مانند داشتند

امسال روزی همه ی شیعیانتان - و من...- کربلا کنید



التماس دعا 

یاعلی



 1: از وبلاگ تنهایی خورشید

 2:فرسان الهیجاء، به نقل از ابوالفرج اصفهانی/ از وبلاگ تنهایی خورشید

 3: منتهی الامال 375/1  / از وبلاگ شبه پیمبر

برای ماء معینم-66

ماء معینم!

امروز در راه مسیر که بودم به عادت همیشگی اشعار مرتبت با شما را می شنیدم- که واقعا با همه ی وجودم لذت می برم از شنیدن درباره ی شما خاندان...

اما.. حس کردم چقدر دور شده ام از آن زمان که با شنیدن شاید همین اشعار، اشک از گوشه ی چشمانم سرازیز می شد...

و چقدر دلتنگ آن شبی هستم که زیر آسمان باز هم همین شعر را می شنیدم و به ستاره های شب می نگریستم و به درختان

و به این می اندیشیدم که همه این ها به یمن وجود شماست، و ستاره ها اگر زیبایی دارند وام دار طاووس بهشتیانند و لابد همین صداهای شنیدنی و ناشنیدنی شب هم تسبیح موجودات است خدایمان را...


دلم برای آن روزها و تپش های قلب و چشمان پر از شوق تنگ شده...


آقا جانم!

از خودتان می خواهم که محبتتان را در دلم روز افزون نمایید و از دریای کرامت بی حد و حصرتان مرا هم بهره ای بچشانید...

مرا توفیق خدمتگزاری آستانتان دهید و هم مطالعه درباره خودتان...


و در آخر مرا مصداق این حدیث مولایم بفرمایید

غیبت عین مشاهده...


التماس دعا

دعاگویتانم 

یاعلی


امام سجاد عليه السلام فرمودند:
 آنگاه غيبت ولى خدا طولانى خواهد شد؛
او دوازدهمين از اوصياى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه پس از اوست.
اى ابا خالد! مردم زمان غيبت آن امام كه معتقد به امامت و منتظر ظهور او هستند
از مردم هر زمانى برترند..
زيرا خداى تعالى عقل و فهم و معرفتى به آنها عطا فرموده است كه
غيبت نزد آنان به منزله مشاهده است
و آنان را در آن زمان به مانند مجاهدين پيش روى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم
كه با شمشير به جهاد برخاسته ‏اند قرار داده است.

برای ماء معینم-56

گاهی می ترسم از اینجا برایتان نوشتن...

مثل الان...

هرچند پشت پرده می گویم

شما باید بدانید

که میدانید

..

..

برای دیگران

..

بماند

برای ماء معینم-51

ماء معینم!

باخودم می گویم مگر نمی خواستی با تو حرف بزنند؟

بیا این هم حرف!

مگر نمی گفتی تنها یک جمله به من بگویید که آرام شوم؟

بیا این هم جمله!

مگر نمی گفتی بگویید به من بگویید چه کنم؟

بیا این هم راه کار!


"در کاری که وقتش نرسیده عجله نکن.."

عجله نکن..

عجله نکن..

عجله نکن!



یاریم کنید مولای مهربانم

خداوند یار و نگهبانتان

برای ماء معینم-50

ماء معینم!

همین که همان حال همیشگی داشت می آمد و من انگار که عادت کرده باشم به مقدمه اش چشم دوخته بودم..

که باز یاد همان حدیثی افتادم که صبح گفتم...

گفتم: در کارهایی که وقتش نرسیده عجله نکن!!

از ذهنم گذشت که شاید اگر مولام- شما- هم باهم حرف بزنید همینو بهم میگید....


کمی آرام گرفتم..

بعد فکر کردم چقدر شما تنهایید...

همیشه برای مشکلاتمان سراغتان می آییم- غافل از اینکه شما تنهایید و سختی می کشید

کاش کمی هم برای شما نگران باشیم

برای شما دعا کنیم

برای شما...

گریه کنیم...


توفیق دعا برای خودتان عنایتم کنید

التماس دعا

خدانگهدارتان



بعد نوشت:

در این لحظات بارانی...

اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی ابائه فی هذه الساعة و فی کل ساعة

ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا

برای ماء معینم-49

ماء معینم!

این روزها مدام حدیثی جلوی چشمانم می آید:

امیرالمومنین علی علیه السلام:
از عجله در كارهايي كه وقتش نرسيده،
يا سهل انگاري در اموري كه انجامش ممكن شده،

يا لجبازي در چيزي كه نامعلوم است،
يا سستي در آنچه كه روشن است بر حذر باش...


برای من اما عجله در کارهایی که وقتش نرسیده و سهل انگاری در اموری که انجامش ممکن شده،

شاید بیش از همه ی موارد باشد...

منی که برای تعجیل در کارم بارها بی تابی کرده ام

بارها به شدت گریسته ام

بارها قلبم خسته ام را به نظاره نشسته ام....


و بارها برای همین تعجیل در کارهایی که توفیقم عنایت نموده اید سهل انگار بوده ام..

و انگار این سخن پدرتان - و مولا و امیرمان- در ورای قرن ها برای من است...

منی که هنوز که هنوز است........


یا صاحب الزمان!

می دانم بد کرده ام.. هرچند همه ی تقصیرات برای من نبود- روح و ظرف من آنقدر ها بزرگ نیست...

اما شما ای بهترین آقای دنیا

ای مهربان ترین پدر انسان ها

این محبوب ترین عزیز من

شمائید و تنها شمائید که هم می توانید ظرف عمیق ترم عنایت کنید و هم توفیقی بیش از بیش 

مرحمت نمایید و هم گره از کارم بگشایید...

چرا که به یقین می دانم

به یمنه رزق الوری....


چشم به راه محبت بی نهاییتان


دعاگوی فرجتان

التماس دعا

یاعلی

برای ماء معینم-48

یه دنیا حرف تو دلمه

اصلا می خواستم امشب بیام اینجا یه مختصر و تو دفترم مفصل تر براتون بگم...

از همه چی......

اما همه وجودمو سکوت گرفته...

فقط برام دعا کنین...

خواهش می کنم بابا...

دعام کنین.......


المستغاث بک یا صاحب الزمان

برای ماء معینم-40

ماء معینم!

روزهای زیادی است که برای ماء معینم ننوشته ام..

شرمنده ام..

اما کلمات بر زبانم جاری نمی شوند- انگار لال شده ام.. نه آنکه لال شوم!! انگار دستم به قلم نمی رود و توان نوشتم نیست..

گاهی در خیالم با شما حرف می زنم..

حرف می زنم تمام سکوت پر از هیاهو را!


می دانم

باید بیشتر صبور بود و صبوری کرد..

شاید این تعجیل من در پی اش زیاد درست نباشد..

اما آقا جان

این را هم می دانم

 که شما

بیش از هرکس به هر آنچه می گویم- یا نمی گوییم- آگاهید..

مرا توانی دهید در امتحانات خدای متعال

و این طفل کوچک را نگهبانی کنید..

چرا که اگر یک لحظه

تنها یک لحظه

دستم از دستانتان رها شود..

همان یک دم

برای نابودی دنیا و آخرتم کافی است...


سپاس گزار الطافتانم

بابای مهربانم


بابای مهربانم- حضرت حجة بن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف-

خطاب به شیعیانشان:

إِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَ لا ناسینَ لِذِکْرِکُمْ، وَ لَوْ لا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ اللاَّْواهُ، وَ اصْطَلَمَکُمُ الاَْعْداءُ. فَاتَّقُوا اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ وَ ظاهِرُونا:

 

ما در رعایت حال شما کوتاهى نمى‌کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ‌یم، که اگر جز این بود گرفتارى‌ها به شما روى مى‌آورد و دشمنان، شما را ریشه کن مى‌کردند. از خدا بترسید و ما را پشتیبانى کنید.

 

....

غیر از تو کیست درد دلم را دوا کند؟.........


برای ماء معینم-36

ماء معینم!

امروز برای تشکر آمده ام.. تشکر از شما پدرم که باز هم در حق عزیزانم پدری کرده اید..

پس از همه نگرانی ها.. پس از همه ترس ها.. پس از همه دعاها..

خدا را شکر

سپاس  گزارم آقای من

..

امروز دیدمش

کسی را که روزهای زیادی مشتاق دیدارش بودم- کسی را که وجود نازکش برایم ارزشی بسیار دارد..

هرچند از ورای فاصله ها..

اما از همین جا

از همین اتاق

انگار لطافت و طراوت وجودش را حس می کنم- بسان شبنمی می ماند نرمی وجودش..

..

و شنیدم از دیگران که دعایم مستجاب شده.. و خدایی که "خیر حافظ" است سلامتی شان را حفظ نموده..

..

با عکسش سخن گفتم.. با معصومیت چهره اش..

..

خدای من 

و شما مولا و محبوب من

شاهدید که چقدر عزیزند این ودیعه های الهی...

 باز هم می سپارمشان دست شما..

..

..

شرمنده از الطاف بی نهایت شما

خداوند عمرتان را طولانی نماید و در ظهورتان تعجیل نماید

 بابای مهربانمان..

برای ماء معینم-34

ماء معنیم!

می دانم.. این روزها آنقدر بد بوده ام و بدی کرده ام که آمدنم پیش شما نهایت بی ادبی است...

اما...

چه کنم؟ جز شما که کسی را ندارم... روسیاهی قلبم را ببخشید و خود از این ظلمات گناهم  پاک نمائید..

چرا که اگر دست من باشد

اگر آنی به حال خود رها شوم... نابود خواهم شد.. خسران زده ترین در میان دیگران

خسر الدنیا و الآخرة..


محبوب بی همتا!

امشب آمده ام تا باز هم با شما راز دل بگویم......

(هرچند دستم به قلم نمی رفت و مرا دلهره ای بود...

اما... باز هم این لطف شماست که اذن سخنم با خود می دهید و از غیر حفظ می نمایید...)


امشب دلم گرفته بود...

سکوتی محض که لب هایم را به هم دوخته 

از طرفی نگران اویم... نگران پریشانی ها و سختی ها و... اشک هایش

از طرفی نگران خودم.. که گاه سخت می شود برایم حفظ سکون و قرار جان..

..

..

اما برای او دعا می کنم..- نه چون دعای نخست در حق دیگران، دعای خود را بالا می برد-

چرا که او انگار مستحق تراست از من به این دعا و من نگران ترم بر او از خودم.......

..

..

دعایمان کنید ای بابای مهربان.......


مشتاق دیدارتانیم

به امید ظهورتان

عجل الله تعالی فی فرجک الشریف

پست ثابت

السلام علیک یا ربیع الانام و نضرة الایام

سلام بر بهار مردمان و شادابی روزگاران


سلام بابای مهربانم!

سلام بهار زنگی ام!

سلام سبزی ونشاط همه ی سال های بودن و نبودنم!

سلام محبوب بی همتایم!...