یک نفر هست که گم کرده دلش را اینجا..

برگشتم بعد از مدت ها... و این شعر رو به عنوان حرف دلم می نویسم.. خدا به شاعرش خیر بده

.. چشم امیدم به دستان امام رئوف....

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا...


زائری بارانی ام آقا به دادم میرسی؟

بی قرارم، خسته ام، تنها، به دادم میرسی؟

گرچه آهو نیستم اما پر از دل تنگی ام

ضامن چشمان آهوها، به دادم میرسی؟

از کبوترها که می پرسم نشانم می دهند

گنبد و گلدسته هایت را، به دادم میرسی؟

ماهی افتاده بر خاکم لبالب تشنگی

پهنه ی آبی ترین دریا، به دادم میرسی؟

ماه نورانی شب های سیاه عمر من

ماه من! ای ماه من! آیا به دادم میرسی؟

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام

هشتمین دردانه ی زهرا - سلام الله علیها-  به دادم میرسی؟




زائر؟!!

حاجی مان از مشهد برگشت                  +سجاد شیخ الاسلام

اخوی مان از زیارت مرقد بانو برگشت          +منیب


زائر اما انگار مانده است در این سیاهی ها و تنهایی ها.....

کجایی +مسافر آشنا به دردهای دوری...

برای ماء معینم-29

ماء معینم!

از حال این روزهایم چه بگویم...

مسافر این روزهایمان گاهی برایم پیامی می فرستد..

گاه از نجف... گاه کربلا.........

هم اکنون از کربلا پیامی داد..

"بالای سر مولای مظلوممان.. روبه روی ضریحشان نشسته ام..

جایت خالی است..."

پیغام را که داد، رشته های قلب من بود که حالی به حالی میشد...

دل تنگم هر بار تنگ تر می شود...

تنگ..

تنگ

هر بار می گوید جایم خالی است...

و هر بار من انگار خودمم را کنارش حس می کنم...

کنارش، کنار امیرمومنان یا ارباب بی کفن..

امشب هم همان حال شراشر وجودم را فرا گرفت...


روزی ام کنید آقای مهربانم

که روزهای زیادی است چشم انتظار دیدن شش گوشه ام...


التماس دعا

یاعلی

برای ماء معینم-28

ماء معینم!

آمده ام تا امشب هم از مسافری دیگر بگویم...

در خلوت خود نشسته بودم.. و دلم هوای روضه داشت..

برای خودم نوحه گذاشته بودم...

پیام داد:

"دعا گویت خواهم بود.."

بعد گفت:

"اگر.......

برایم از هر که می شناسی حلالیت بطلب.."

سیل اشک چشمهایم را تیره و تار کرد....

برای دلتنگی های کربلا... 

برای مشهد الرضا..

برای جمکران شما...

گریه کردم همه ی اشک های دلتنگی را...

گفت: "تو بامنی.."

می دانم راست می گوید.. آنقدر که حس می کنم من راهی ام!!!

دل..

امشب اینجا نیست..

انگار دارد کوله بارش را جمع می کند..

انگار دارد به زیارت ارباب می رود..

هرچند پاهایش بر این خاک سخت چسبیده..

اما مرغ جان، به سوی شاه پر میکشد..

با بال هایی که خود عطا کرده اند....


آه بابای خوبم!

امشب دلم تنگ کربلاست..

امشب دلم بی قرار شش گوشه است..

امشب زائر حسرت زیارت از قریب می کشد..

شما را به خدا باباجانم.. این بار که سر مزار جدتان- اباعبدالله الحسین روحی له الفداء- 

رفتید...

یادمی هم از من کنید..

و دعایی که مرا نیز بطلبند...


وعده ما...

شب جمعه...

کربلا.....

انشاءالله تعالی......

برای ماء معینم-13

ماء معینم!

امروز دیدمش.. مسافر را می گویم...

همان که چند روز پیش دیگری هم خطاب به او نوشته بود...

دیدمش..

میگفت اربعین عازم است.. پیاده از نجف تا کربلا..

..

عزیز ترینم!

انگار جامانده ام... منی که از کربلا تنها نامش را شنیده ام.. هرچند همین فقط شنیدن و عکس دیدن..

همین زیارت های از بعید.. دلم را بی تاب کرده است..

به مسافر نگفتم که چند روز پیش از دلتنگی در دفترم، عکس ضریح کشیده ام...

به مسافر نگفتم آرزوی دیدار شش گوشه، برایم  رویا شده است..

به مسافر نگفتم یک روز روی کاغذ بارها نوشتم و نوشتم و نوشتم  که: ما قلبمان شکست حرم را بیاورید...

حتی فلسفه ی نام من (زائر شش گوشه) هم، همین شوق و حسرت دیدار است...

تنها گفتم:

دعا، دعا کند...

از شوق این سفر، این زیارت از قریب چشم هایش برق می زد..

گفت از نجف تا کربلا ۹۰ کیلومتر است و همه را دعا خواهد کرد.. شاید حس مرغی را دارد که برای پر کشیدن به آشیانه.. پر پر می زند..

خدا خیرت دهد مسافر که دعا می کنی...

گفت دوست دارد همانجا بمیرد..

میدانم، عشق به ارباب است که در قلبش شعله می کشد ... و گرنه این همه راه، پای پیاده نمیرفت!.. اصلا برای همین نامش مسافر شده است!

اما من.. آرزو می کنم در رکاب شما بمیرد..

و شما بالای سرش بیایید و به لبخندی بدرقه ی دیار باقی اش کنید..

و مادرتان سرش را به دامن بگیرند..

و او هم مصادق واقعی این آیه شود:

 مِنَ المُؤمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ فَمِنهُم مَّن قَضَى نَحبَهُ وَمِنهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبدِيلًا ...

 وه که چه شیرین است وفای به عهد و دیدار محبوب و تقدیم جانت - هر آنچه در کف داری- به او..

 

آری همه امید من!

با همه ی کوچکی و پستی مان، دوست داریم که این جان ناقابل را، پیش پایتان سر ببریم

و همان هایی شویم که در مقابلتان جان می دهند

و المستشهدین بین یدیک...

 

بپذیریدمان.. با همه ی سستی ها و پستی مان

چرا که:

تو را بهتر زمن صدها غلام است                                         ولی من جز تو مولایی ندارم

 

به امید ظهور و طواف گرد کعبه وجودتان..

اللهم عجل فی فرجه الشریف...